بلوغ ورشد در معیار فقهی
بلوغ و رشد در معیار فقهی : تدوین محمد عزیز محمدی
بلوغ در لغت به معنای وصول وروسیدن است. ودر اصطلاح فقها به معنای پایان یافتن دوران کودکی وبه سن تکلیف شرعی رسیدن است.
رشد: رشد در لغت به معنای هدایت وثبات در راه حق است. که در مقابل «ضلالت» و « غی» قرار دارد.
فقها برای بلوغ ذکور واناث وخنثی اوصاف و نشانه هایی ذکر کرده اند که برخی مابین ذکور واناث مشترک هستند وبرخی از آنها فقط مختص یکی از آنها است. از جمله اوصافی که نشانه بلوغ شرعی دانسته اند عبارتند از:
1-احتلام: خروج منی از انسان چه در حالت بیداری یا خواب. بنابرآیه : { وَإِذَا بَلَغَ الأَْطْفَال مِنْكُمُ الْحُلُمَ فَلْيَسْتَأْذِنُوا } (النور / 59). یعنی : هرگاه اطفال شما بسن بلوغ رسيدند و احتلام شدند، بايد بدون اجازه بر شما وارد نشوندوحدیث : خُذْ مِنْ كُل حَالِمٍ دِينَارًا . (سن الترمذي ( 3 / 11). و حدیث : «رفع القلم عن ثلاث: عن الصبي حتى يحتلم. وعن النائم حتى يستيقظ وعن المجنون حتى يفيق» . یعنی : ازسه كس قلم تكليف برداشته شده است: ازكودك تا اينكه احتلام شود و ازشخص خوابیده تا رفته بيدار گردد و ازديوانه تا اينكه بهبودي حاصل كند ». وروایت : «لا يتم بعد احتلام». یعنی :بعد ازاحتلام يتيمي وجود ندارد و ديگر يتيم نيست».
2- انبات (روییدن موی شرمگاه): فقها دردلالت روییدن موی شرمگاه ، بر بلوغ مرد وزن بین فقها اختلاف نظر هست ودر این مورد سه قول وجود دارد:
قول اول: امام ابوحنیفه می گوید: روییدن موی شرمگاه مطلقاً دلیل بر بلوغ شرعی در مرد و زن نمی شود؛ اعم ازاینکه در حقوق الله باشد ویا حقوق الناس. روایتی از امام مالک هم بر این قول است.
قول دوم: مالکیه وحنابله گفته اند که روییدن موی شرمگاه مطلقاً دلالت بر بلوغ مرد وزن دارد.هم چنین روایتی از ابویوسف بر این قول است.
قول سوم: شافعیه وبرخی از مالکیه گفته اند که روییدن موی شرمگاه فقط در برخی مورد دلیل بلوغ است .شافعیه گفته اند که در مورد فرزندان کفار وکسانی که مسلمان بودن آنها نامعلوم است؛روییدن موی شرمگاه دلالت بر بلوغ آنها است. اما در مورد مسلمانان مواردی مانند سن وانزال ( احتلام) دلیل بلوغ است.
برخی از مالکیه گفته اند درحدودی که حق الناس محسوب می شود؛ مانند قطغ دست وحد قذف، باروییدن موی شرمگاه ، حکم بر بلوغ میشود.؛ اما در مواردی که حق الله محسوب می شود؛ با روییدن موی شرمگاه ، حکم به بلوغ شخص نمی شود.
3-بپايان بردن پانزده سال تمام از عمر خود. شافعیه وحنابله وابویوسف ومحمد از حنفیه گفته اند که بلوغ سنی برای پسران و دختران ، پانزده سال تمام قمری است. چون ابن عمرگفت: در روز جنگ «اُ حد» كه چهارده سال داشتم بر پيامبر - صلى الله عليه وآله وسلم - عرضه شدم، كه در جنگ شركت كنم، بمن اجازه نداد و روز جنگ خندق كه پانزده سال داشتم بر وي عرضه شدم كه در جنگ شركت كنم بمن اجازه داد. هم چنین عمر بن عبدالعزيز اين مطلب را شنيد بعاملان خود نوشت كه كسي را بجنگ نفرستند مگر اينكه به پانزده سالگي رسيده باشند و تاكسي به پانزده سالگي نرسيده باشد بوي تعرض نكنند.
امام مالک بلوغ سنی را هیجده سال تمام ورد قولی با ورود به هیجده سال، است.
امام ابوحنیفه گفته است که سن بلوغ برای پسر هیجده سال وبرای دختر هفده سال است. داود ظاهریه گفته است که تاکسی به احتلام نرسد، بلوغ او محرض نیست هرچند سن او به چهل سال رسیده باشد.
4-حیض (قاعده شدن وآبستن شدن): یکی از نشانه های بلوغ دختران علاوه بر موارد مذکور ، رسیدن به حیض یا قاعدهگی است. بنابر روایتی که ام المومنین عايشه (رضی الله عنها) از پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم روايت کرده اندكه فرمود: «لا يقبل الله صلاة حائض إلا بخمار». یعنی: خداوند نماز زن بحيض افتاده ( بالغ) را نمي پذيرد تا اينكه روسري داشته باشد .
حداقل سن بلوغ:حداقل سنی است که امکان بلوغ در آن وجود دارد.
شافعیه ومالیکه گفته اند حداقل سن بلوغ برای پسر نه سال تمام قمری و درقولی از شافعیه نیز گفته اند که نه سال وشش ماه.( حاشية الدسوقي على الشرح الكبير3 / 293 ، شرح منهاج الطالبين 1 / 300 ، نهاية المحتاج 1 / 306 ، والأشباه والنظائر للسيوطي ص244).
حنفیه حداقل سن بلوغ را دوازه سال دانسته اند. حنابله نیز ده سال دانسته اند.
حداقل سن بلوغ برای دختر در نزد حنفیه و اظهر اقوال در نزد شافعیه و حنابله ، نه سال تمام قمری است. و در ر.ایت از شافعیه نه سال وشش ماه است.( رد المحتار على الدر المختار 5 / 97 ، شرح منهاج الطالبين مع حاشية قليوبي1 / 99 ، كشاف القناع 6 / 454 .
رشد: جمهور فقها از ابوحنیفه و مالک و احمد (رحمهم الله)، گفته اند که «رشد» عبارت است از صلاحیت وشایستگی اداره امور مالی . اما شافعی (رحمه الله) گفته است که رشد عبارت است از صلاحیت هم در بعد مالی و از جهت دینی .( والمغني والشرح الكبير 4 / 415 ، 416 ، ونهاية المحتاج 4 / 346 ، 353 ، وشرح منهاج الطالبين مع الحاشيتين عليه 2 / 301 ، 302 .).